نویسنده: جان تامپسون
برگردان: مسعود اوحدی



 

استفاده از رسانه‌های فنی ارتباط، می‌تواند ابعاد زمانی و مکانی زندگی اجتماعی را تغییر دهد. استفاده از رسانه‌های فنی به افراد این توانایی را می‌دهد که از مرزهای زمانی و مکانی ویژه‌ی تعامل رودررو درگذرند و این کار را از طریق قادرساختن افراد به برقراری ارتباط در گستره‌های امتداد یافته‌ی زمان و مکان انجام می‌دهد. در عین حال، افراد می‌توانند با به کارگیری رسانه‌های فنی ویژگیهای زمانی و مکانی ساختار اجتماعی را ترتیبی دگرباره ببخشند و این ویژگیهای بازسازمان یافته را به عنوان وسیله‌ی پیگیری اهدافشان به کار برند.
تمامی رسانه‌های فنی با جنبه‌های زمانی و مکانی زندگی اجتماعی ارتباط دارند، ولی تحول فن‌آوری ارتباطات دوربرد در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، بویژه از این نظر بسیار برجسته بوده است. پیش از ظهور ارتباطات دوربرد، گسترش فراهمی اشکال نمادین در فضا معمولاً حرکت فیزیکی آنها را ایجاب می‌کرد؛ با چند استثنای قابل ذکر (مثل مخابره‌ی علایم دیداری (1) بویژه پرچم)، فاصله‌داری مکانی تنها می‌توانست به وسیله‌ی حرکت اشکال نمادین از محلی به محل دیگر حاصل شود، اما با تحول اشکال اولیه ارتباطات دوربرد مثل تلگراف و تلفن، فاصله‌داری مکانی قابل توجه می‌‎توانست بدون حرکت فیزیکی اشکال نمادین، و طبعاً بدون بروز تأخیر زمانی که در کار حرکت دخیل است، صورت پذیرد. بدین ترتیب، ظهور ارتباطات دوربرد مثل تلگراف و تلفن، فاصله‌داری مکانی قابل توجه می‌توانست بدون حرکت فیزیکی اشکال نمادین، و طبعاً بدون بروز تأخیر زمانی که در کار حرکت دخیل است، صورت پذیرد. بدین ترتیب، ظهور ارتباطات دوربرد منجر به جدایی جفت زمان و مکان شد، بدین معنی که فاصله دار کردن از نظر مکان، دیگر نیازمند فاصله‌داری زمانی نبود. اطلاعات و محتوای نمادین می‌توانست با تأخیری به نسبت جزئی به مسافتهای بسیار دور انتقال یابد؛ همین که سیمهای انتقال را نصب می‌کردند، پیامها می‌توانستند در کمتر از زمان لازم برای رمزگذاری و رمزگشایی اطلاعات بازپخش (رله) شوند؛ فاصله‌دار بودن از نظر مکان بسیار تقویت شد، در حالی که دیرکردهای زمانی عملاً حذف گردید.
جدایی جفت زمان و مکان راه را برای یک دگرگونی دیگر که با تحول ارتباطات دوربرد پیوند نزدیک دارد، یعنی کشف همبودی مکان‌زدایی شده، هموار کرد. (2) در دورانهای تاریخی گذشته تجربه‌ی همبودی، یعنی تجربه‌ی رویدادهایی که به طور «همزمان» صورت می‌پذیرند، مستلزم وجود محل خاصی بود که افراد بتوانند رویدادهای همزمان را در آن تجربه کنند. همبودی مستلزم وجود مکان بود و «همزمانی» مستلزم «هم‌مکانی»، ولی با جدایی جفت زمان و مکان که با ظهور ارتباطات دوربرد میسر شد، تجربه‌ی همبودی از شرط مکانی جایگزینی مشترک منفصل گردید. بدین گونه، تجربه‌ی رویدادها در معیت هم- صرف‌نظر از این حقیقت که در مواضع دور از یکدیگر از نظر مکان صورت پذیرفته بودند- امکان‌پذیر شد. به رغم تعین و محسوس بودن زمان و شرایط حال، نوعی حس و مفهوم «حال» نمایان شد که دیگر به محل خاصی وابسته نبود، همبودی در فضا گسترش یافت و سرانجام از لحاظ وسعت و دامنه جهانی شد.
دگرگونی زمان و مکان، که بخشی از آن با تحول فن‌آوریهای جدید ارتباطی، و بخشی دیگر با تحول وسایل سریع ترابری تحقق یافت، خود موجب مسائل دائماً حادتر همنواختی زمان- مکان شد، مسائلی که سرانجام از طریق مجموعه‌ای از میثاقهای مربوط به استاندارد کردن زمان (وقت) جهانی، حل گردید. (3) تا اواسط قرن نوزدهم، هر شهر، شهرک یا دهکده‌ای وقت استاندارد خودش را داشت؛ جمع کثیری از وقتهای محلی وجود داشت که با یکدیگر همنواخت نبودند، اما با تحول خدمات دلیجانهای پستی در اواخر قرن هجدهم و ساخت راه‌آهنها در اوایل قرن نوزدهم، فشار فزاینده‌ای برای استاندارد کردن محاسبه‌ی زمان در سطح زَبَر مکانی وجود داشت. پیدایی جدول زمانی استانداردشده‌ی راه‌آهن، بر اساس وقت میانگین گرینویچ، بتدریج به پذیرش GMT (4) به عنوان استاندارد همشکل وقت در سراسر انگلستان منتهی شد. کار استاندارد کردن محاسبه‌ی زمان بر مقیاس اقلیمی بزرگتر مشکلات جدیدی به وجود آورد که با معرفی مناطق زمانی استاندارد حل گردید. مناطق زمانی ابتدا در سالهای دهه‌ی 1870 و اوایل دهه‌ی 1880 در قاره‌ی امریکای شمالی بنیاد گذاشته شد و در سال 1884 کنفرانس بین‌المللی نصف‌النهار به منظور برقراری یک سیستم جهانی برای استانداردکردن وقت، در شهر واشنگتن تشکیل گردید. بر اساس تصمیمات این کنفرانس، جهان به 24 منطقه‌ی زمانی یک ساعته تقسیم و خط مبدأ بین‌المللی مشخص شد. بر اساس توافق، خط مبدأ، نصف‌النهار 180 در فاصله‌ی مساوی از شرق و غرب گرینویچ تعیین گردید؛ مسافرانی که به سمت شرق از این خط می‌گذشتند یک روز اضافه داشتند، ولی آنهایی که به سمت غرب از خط عبور می‌کردند یک روز کم می‌آوردند. از آن پس، نظام استانداردشده‌ی وقت جهانی چهارچوبی برای همنواختی وقتهای محلی، و نیز سازماندهی شبکه‌های ارتباط و ترابری فراهم آورد.
تحول رسانه‌های جدید ارتباطی و ابزار جدید ترابری نیز بر شیوه‌های تجربه‌ی افراد از ویژگی‌های زمانی و مکانی زندگی اجتماعی تأثیر گذارد. استاندارد کردن وقت جهانی با توجه روزافزون به تجربه‌ی شخصی از زمان و مکان، سرعت، همبودی و جدایی از جفت زمان و مکان همراه شد. این توجه در هنر و ادبیات اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، از پروست (5) و بودلر (6) تا جیمز جویس (7)، و از کوبیسم و فوتوریسم تا سوررئالیسم اظهار وجود و بیان کرد. تأثیر ادبی و هنری این تحولات را استفن کرن (8)، مارشال برمن (9) و دیگران عالمانه مورد کاوش قرار داده‎‌اند. (10) در اینجا می‌خواهم به شیوه‌ای کلی‌تر برخی از شیوه‌هایی را که طی آنها تحول رسانه‌های ارتباطی بر حس زمان و مکان افراد عادی تأثیر می‌گذارد، مورد بررسی قرار دهم.
پیش از ظهور صنایع رسانه‌ای، حس و فهم بیشتر مردم نسبت به گذشته و مکانهای دور در اصل از طریق محتوای نمادین که در تعامل رودررو مبادله می‌شد، شکل گرفته بود. داستانگویی، نقشی محوری در شکل دادن به حس و درک مردم از گذشته و جهان آن سوی محلهای سکونتشان ایفا کرد. برای بیشتر مردم، حس گذشته و درک مکانهای دوردست و نیز حس جوامع محلی مستمر از نظر تاریخی و معین از نظر حد و مرز مکان- که این مردم به آن تعلق داشتند- در اصل متشکل از سنتهای شفاهی ساخته و انتقال یافته در بافتهای اجتماعی زندگی روزمره بوده است، ولی فراهمی فزاینده‌ی اشکال نمادین رسانه‌ای بتدریج شیوه‌هایی را که طی آنها بیشتر مردم صاحب حسی از گذشته و جهان فراسوی محیط پیرامون خود می‌شوند، تغییر داده است. نقش سنتهای شفاهی حذف نشد، ولی این سنتها با اشاعه و انتشار محصولات رسانه‌ای تکمیل، و تا حدودی بازسازی گردید.
بدین‌گونه، تحول رسانه‌های ارتباطی چیزی را به وجود آورد که می‌توانیم آن را «تاریخ‌مندی رسانه‌ای» توصیف کنیم. حس و درک ما از گذشته و حس ما از شیوه‌هایی که طی آنها گذشته از امروز ما می‌گذرد، بستگی فزاینده‌ای به منبع همواره رو به گسترش اشکال نمادین رسانه‌ای دارد. بیشتر افراد در جوامع غربی امروز حس و درک خویش از رویدادهای عمده‌ی گذشته و حتی وقایع عمده‌ی قرن بیستم (دو جنگ جهانی، انقلاب روسیه، کشتار یهودیان و غیره) را در اصل از کتابها، روزنامه‌ها، فیلمها و برنامه‌های تلویزیونی اتخاذ کرده‌اند. با پسرفت بیشتر رویدادها به درون گذشته، امکان اینکه افراد بتوانند درک خویش را از این رویدادها از راه تجربه‌ی شخصی، یا تجربه‌ی شخصی دیگران که ماوقع را از راه تعامل رودررو به آنها منتقل کرده‌اند اتخاذ نمایند، کم و کمتر می‌شود. سنت شفاهی و تعامل رودررو همچنان نقش مهمی در شکل بخشیدن به ادراک ما از گذشته ایفا می‌کنند، ولی عملکرد آنها به گونه‌ای فزاینده در اتصال با فرآیند ادراکی است که محتوای نمادین خود را از محصولات صنایع رسانه‌ای برمی‌گیرد.

اگر رسانه‌ها ادراک ما را از گذشته دگرگون کرده‌اند، چیزی را هم به وجود آورده‌اند که می‌توانیم آن را «جهان خردی رسانه‌ای» بنامیم.

ادراک ما از جهانی که در فراسوی عالم تجربه‌ی شخصی ما قرار دارد و نیز حس و ادراکمان از جای ما در این جهان، بیش از پیش با اشکال نمادین رسانه‌ای صورت می‌پذیرد. انتشار محصولات رسانه‌ها از لحاظ خاصی ما را قادر می‌سازد که به تجربه‌ی رویدادها بپردازیم، دیگران را مورد مشاهده قرار دهیم و به طور کلی، درباره‌ی جهانی که در فراسوی عالم برخوردهای روز به روز ما گسترده است، بیاموزیم. از همین رو است که افقهای مکانی ادراک ما فراخنای بسیار دارد، چرا که این افقها دیگر محدود به نیاز حضور فیزیکی در محلهای وقوع رویدادهای مشاهده شده و غیره نیست. درک ما از جهان شکل پذیرفته از محصولات رسانه‌ها آن‌قدر عمیق است که وقتی به عنوان جهانگرد یا بازدیدکننده به نقاط دوردست جهان سفر می‌کنیم، تجربه‌ی عملی و واقعی ما اغلب پیرو مجموعه‌ای از تصاویر و انتظاراتی است که از طریق مواجهه‌ی ممتد با محصولات رسانه‌ها حاصل شده است. حتی در آن مواردی که تجربه‌ی ما از مکانهای دور با انتظاراتمان همخوانی ندارد، احساس نو بودن و غافلگیرشدن اغلب گواهی بر این حقیقت است که تجربه‌ی عملی ما پیرو مجموعه‌ای از پیش‌پنداشتهایی است که دست کم تا حدودی، از واژه‌ها و تصاویر انتقال‌یافته از سوی رسانه‌ها نشئت گرفته است.
تحول رسانه‌های ارتباطی، به واسطه‌ی دگرگون ساختن حس و درکی که افراد از مکان و گذشته دارند، با حس تعلق آن- یعنی با درکشان از گروهها و جوامع محلی که کانون احساس تعلق آنان است- ارتباط پیدا می‌کند. حس تعلق، تا حدودی از احساس سهیم بودن در تاریخی مشترک، محلی مشترک و سرانجام مسیری مشترک در زمان و مکان نشئت می‌گیرد. اما همچنان که درک ما از گذشته به طور فزاینده‌ای وابسته به اشکال نمادین رسانه‌ای می‌گردد، و همچنان‌که درک ما از جهان و جایگاه ما در آن بیش از پیش با محصولات رسانه‌ها تغذیه می‌شود، حس و درک ما از گروهها و جوامع محلی نیز- که در مسیری مشترک از میان زمان و مکان، مبدئی مشترک و سرنوشتی مشترک با آنها سهیم هستیم- دچار دگرگونی می‌شود؛ احساس می‌کنیم به گروهها و جوامعی تعلق داریم که بعضاً از طریق رسانه‌ها تقویم یافته‌اند.
تا اینجا، برخی از شیوه‌هایی را که طی آنها تحول رسانه‌های ارتباطی موجب دگرگونی درک افراد از گذشته و جهان فراسوی محل سکونت آنها شده است، مورد بررسی قرار دادیم. اما اکنون بیاییم مسئله‌ی تقریباً متفاوتی را درنظر بگیریم. درک ما از زمان و مکان با درکمان از مسافت (فاصله)، اینکه چه چیزی نزدیک و چه چیزی دور است، پیوند نزدیک دارد؛ و درک ما از مسافت به طور عمیق از طریق امکاناتی که برای حرکت در زمان و مکان در اختیار داریم، شکل گرفته است. وسایل ترابری از این لحاظ، به طور قطع نقشی تعیین کننده دارد. از نظر دهقانان روستایی در قرون گذشته، لندن بسیار دورتر از آن چیزی بود که امروز در نظر روستانشینان بریتانیایی است. در قرن هفدهم، هنگامی که وضع جاده‌ها بسیار بد بود و سرعت متوسط کالسکه‌های اسبی در مناطق دورافتاده احتمالاً از حدود 50 کیلومتر تجاوز نمی‌کرد، سفر از شهرکی مثل نرفلک (11) به لندن چندین روز به طول می‌انجامیده است. (12) امروزه این سفر یکی دو ساعته انجام می‌شود. وسایل ارتباطی نیز نقشی تعیین کننده در شکل دادن به درک ما از مسافت ایفا می‌کنند.
آنگاه که ارتباط، به ترابری فیزیکی پیامها وابسته بود، حس مسافت یا فاصله به زمان صرف شده برای سفر بین مبدأ و مقصد بستگی داشت. با افزایش سرعت ترابری و ارتباط، مسافت به نظر کاهش یافت، اما با جدایی جفت زمان و مکان که به واسطه‌ی ارتباطات دوربرد عملی شد، حس مسافت بتدریج از وابستگی انحصاری‌اش به زمان سفر جدا گردید. از آن زمان تاکنون، حس مسافت وابسته به دو متغیر بوده است؛ مدت سفر و سرعت ارتباط که لزوماً همرخداد نیستند. به این ترتیب، جهان در هر دو بعد کوچک و کوچکتر می‌شد، اما سرعت کوچک شدن بُعد ارتباط بسیار تندتر از آن دیگری بود.
همین دگرگونی در حس مسافت است که بدرستی بر آنچه «فشردگی زمان- مکان» توصیف شده، تأثیر می‌گذارد. (13) با تحول وسایل جدید ترابری و ارتباط و همراه با توسعه‌ی همواره برون‌گستر و درون‌گستر اقتصاد سرمایه‌داری که متوجه برگشت سرمایه و فروش کالاست، اهمیت موانع مکانی کاهش یافته و آهنگ زندگی اجتماعی شتاب گرفته است. نقاط پیشتر دورافتاده‌ی دنیا به شبکه‌ی جهانی وابستگی متقابل کشانده شده‌اند. مدت سفر به طور دایم کاهش یافته و با توسعه‌ی ارتباطات دوربرد، سرعت ارتباط عملاً بدون مدت می‌شود. گویی جهان کوچکتر شده است؛ به عوضِ آن پهنه‌های بسیار وسیع قلمروهای دست‌نیافته، با جهانی سروکار داریم بتمامی کشف شده، بدقت نقشه‌برداری شده و آسیب‌پذیر در برابر دخالتهای انسان.
در اینجا لازم است درک روشنی از تأثیر این دگرگونیها بر شیوه‌هایی که در آنها افراد به تجربه‌ی جریان تاریخ و جایگاهشان در آن می‌پردازند، به دست آوریم. در اشکال نخستین جامعه، هنگامی که بیشتر افراد روی زمین (زراعتی) زندگی کرده و اسباب معیشت خود را از آن به دست می‌آوردند، تجربه‌ی روند زمان با آهنگ طبیعی فصلها و چرخه‎‌های تولد و مرگ پیوندی نزدیک داشت. همچنان که افراد به طور فزاینده‌ای به درون نظام اشتغال کارخانه- پایه و شهری کشانده می‌شدند، تجربه‌ی روند زمان نیز به گونه‌ای فزاینده با سازوکارهای وقت- نگهداری که لازمه‌ی همزمان‌سازی نیروی کار و سازماندهی هفته‌ی کاری بود، مرتبط شد. (14) با منضبط شدن زمان به منظور افزایش تولید کالا، ترازبندی خاصی به وجود آمد؛ ایثارهای زمان حاضر با وعده‌ی فردای بهتر معاوضه شد. اندیشه‌ی پیشرفت که در فلسفه‌های روشن‌نگری تاریخ و نگره‌های اجتماعی تکامل‌اندیشانه به تفسیر درآمده بود، به عنوان شکاف بین تجربه‌ی حال و تجربه‌ی گذرشته از یک سو، و افق پیوسته جابه جا شونده‌ی انتظارات ملازم با آینده از سوی دیگر، در زندگی روزمره به تجربه درآمد. (15)
این نحوه‌ی تجربه‌ی روند زمان شاید امروز در حال تغییر باشد. همچنان که ضرباهنگ زندگی شتاب می‌گیرد، دیگر آینده همچون سرزمین موعود در پیشاپیش ما قرار نمی‌گیرد. افق پیوسته جابه جا شونده‌ی انتظارات با قد برافراشتن در برابر آینده‌ای که بارها از برآوردن توقعات گذشته و حال عاجز مانده، آغاز به فروریختن می‌کند. اکنون گرویدن به مفهومی خطی و یک بعدی از تاریخ به مثابه پیشرفت، بیش از پیش دشوار می‌شود. اندیشه‌ی پیشرفت شیوه‌ای در استعمار آینده، یا روشی در تابع‌سازی آینده به طرحها و انتظارات کنونی ماست. اما همچنان‌که نارساییهای این راهبرد روز به روز آشکارتر می‌شود و همچنان که آینده بکرّات طرحها و توقعات ما را به هم می‌ریزد، اندیشه‌ی پیشرفت سیطره بر ما را از دست می‌دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Semaphore
2. Helga Nowotny,Time: The Modern and Postmodern Experience, trans. Neville Plaice (Cambridge: Polity Press, 1994).
3. Eviatar Zerubaval, The Standardization of Time: A Sociohistorical Perspective, American Journal of Sociology, 88 (1982), pp. 1-23.
4. وقت میانگین گرینویچ؛ Greenwich Mean Time
5. Marcel proust
6. Charles Baudelaire
7. James Joyce
8. Stephen Kern
9. Marshall Berman
10. Stephen Kern, The Culture of Time and Space 1880-1918 (London: Weidenfeld and Nicolson, 1983); Marshal Berman, All That Is solid Melts into Air: The Experience of Modernity (London: Verso, 1983).
11. Norfolk
12. J. Crofts, Packhorse, Waggon and Post: Land Carriage and Communications under the Tudors and Stuarts (London: Routledge and Kegan Paul, 1967), p. 123.
«مسافرت با دلیجان آن‌قدر ملال‌آور و خسته کننده بود که مسافران به طی طریق در مراحل کوتاه و محاسبه‌ی پیشرفت سفر خود در طول روزها راضی بودند.»
13. David Harvey The Condition of Postmodernity: An Enquiry into the origins of cultural Change (Oxford: Blackwell, 1989), pp. 240ff. see also Janelle"s discussion of the somewhat similar notion of timespace convergence: Donald G.Janelle, Global Interdependence and its consequences, in Stanley D. Brunn and Thomas R. Leinbach (eds), collapsing Space and Time: Georgphic Aspects of Communication and Information (London: HarperCollins Academic, 1991), pp. 47-81.
14. E. p. Thompson. Time,Work- Discipline and Industrial Capitalism, reprinted in his Customs in Common: Studies in Traditional Popular Culture (New York: New Press, 1991), pp. 352-403.
15. Nowotny, Time, ch.2.

منبع مقاله :
تامپسون، جان ب؛ (1391)، رسانه‌ها و مدرنیته‌ها، ترجمه‌ی مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ سوم